گفتوگو درباره تاريخ نگارش قرآن ، نگارندگان آن و ابزار نگارش آن، از ديرباز در ميان انديشوران علوم قرآني مطرح بوده است.
گروهي از مستشرقان با چنگاندازي به اين نكته كه: پيامبر بزرگوار(ص) امي بوده است و در ميان جامعهاي امي ( كه هنر خواندن و نوشتن نداشته وبه تعبير برخي ديگر در ميان جاهلها) مبعوث به رسالت گرديده است. اين شبهه را مطرح كردهاند كه: چگونه مسلمانان ادعا دارند قرآن كنوني همان قرآن عصر نزول و القا شده از ناحيه پروردگار توسط جبرييل بر محمد(ص) است؟ آن زمان كه محمد خود خواندن و نوشتن نميدانست ، مردمش نيز بهرهاي از دانش نداشتند و امكانات آموزشي و نوشتافزار لازم، مخصوصاً كاغذ براي نگارش آيات قرآن، فراهم نبود. پس چه گونه بپذيريم كه اين قرآن همان است؟
پاسخ به اين شبهه بحثي مفصل را ميطلبد ، ضمن آن كه در برخي از كتابهاي علوم قرآني پاسخهايي داده شده است فعلاً زمينهاي براي اين بحث نيست ، لكن به اختصار ميگوييم:
1. اين كه گفته شده پيامبر (ص) در جامعهاي امي مبعوث به رسالت شده است ، معنايش آن نيست كه هيچ دانش آموختهاي در آن نبوده، بلكه مقصود آن است كه اكثريت مردم از هنر خواندن و نوشتن بيبهره بودهاند ؛ ولي جمعي از آنها كه به كار داد و ستد اشتغال داشتهاند، به خاطر ضرورت كارهايشان خواندن و نوشتن را آموخته بودند1.
2. تاريخ براي پيامبر گرامي اسلام (ص) بيش از 43 تن كاتب2 نام برده است و ويژگيهاي هر يك را برشمرده است كه از ميان آنها كساني بودهاند ويژه نگارش آيات وحي الهي كه شخص پيامبر (ص) آنها را برگزيده است. از ديگر كسان براي نگارش نامهها ، پيماننامه و امان نامهها و ... جز آن بهره ميگرفته است.
3. پيامبر(ص) براي محفوظ ماندن قرآن از هر گونه دخل و تصرفي ، از دو راه اقدام فرموده است:
يكم. حفظ و قرائت قرآن: اهتمام رسول خدا بر اين امر آن قدر شديد بود كه در مدينه مكاني مخصوص براي آموزش قرآن در نظرگرفته بود كه حافظان و قاريان در آن جا جمع ميشدند و مردم فرزندان خود را جهت فراگيري قرآن به نزد آنها ميبردند. اگر كسي تازه به اسلام ميگرويد، پيامبر او را به نزد قاريان و حافظان ميفرستاد تا قرآن فراگيرد. اين مكان ( آن سان كه گفته شده است) عنوان « دارالقرّاء ـ خانه قاريان» به خود گرفت3.
حافظان و قاريان مشهوري كه تاريخ نامشان را ثبت كرده است، عبارت بودند از:
حافظان قرآن: الف ـ از مهاجران : ابوبكر( م 13ق) ، عمر( م23ق) ، عثمان (م35ق) ، علي عليه السلام (م 40 ق) ، عبدالله بن مسعود ( م32ق) ، سالم مولي حذيفه ( م36ق) ، تميم بن اوس الداري ( م40ق) ، عمرو بن عاص ( م43ق) ، طلحه (م36ق) ، سعد بن ابي وقاص ( م56ق) ، عقبة بن عامر ( م58ق) ، عبدالله بن عباس و عبدالل بن عمر ( م73ق).
ب ـ از زنان پيامبر: عايشه (م58ق) ، حفصه و ام سلمه (م 59ق).
ج ـ از انصار: ابي بن كعب ( م21ق) ، معاذ بن جبل ، ابوحليمه، معاذ ( م25ق) زيدبن ثابت ( م45ق) ، سعد بن عبيد (م16ق)، مجمع بن جاريه ، انس بن مالك ( م93ق) ،ابوزيد قيس بن السكن ، عبادة بن صامت ، ابوايوب انصاري ( م52ق) ، ابوالدرداء (م 33ق) ، فضالة بن عبيد ( م53ق) ، مسلمةْ بن مخلد ( م62ق). برخي از اصحاب رسول خدا حفظ قرآن را پس از فوت آن حضرت كامل كردند4.
اينها مجموعهاي از حافظان قرآن هستند كه تاريخ براي ما ياد كرده است و لكن مسلماً جمع بيشتري از اصحاب بودهاند كه نامشان آورده نشده است.
قاريان قرآن: علاوه بر حافظان قرآن كه مقام والاي قاري را نيز دارا هستند ، جمعي به گونه خاص به امر قرائت قرآن اشتغال داشتند ، مانند: مصعب بن عمير، عبدالل بن ام مكتوم ، عمار ، بلال ، سلمان فارسي ، خباب بن ارت و ... جز ايشان . قاريان آنقدر فراوان بودند كه نوشتهاند: فقط در حادثه « بئر معونه» حدود 70 تن از آنها به شهادت رسيدند5.
دوم. نوشتن قرآن در حضور پيامبر (ص) و حفظ و نگهداري آن نوشتهها تحت نظر و اشراف آن حضرت.
اقدام به نگارش قرآن از همان روزهاي نخست بعثت بود. هنگامي كه فشار مشركان مكه بر پيامبر(ص) و مسلمانان شدت يافت، ايشان در نهان گاهها به فراگيري آيين محمدي و فرمانهاي وي ميپرداختند. آيات قرآن كه بر لوحهها نوشته شده بود، دست به دست بين مسلمانان ميگشت و ايشان از روي آنها آموزش ميديدند.
اما در دوران هجرت ، تاريخ اسلام پر از رواياتي است كه اصحاب نقل كردهاند: رسول خدا(ص) در امر فراگيري، خواندن و نوشتن و آموزش آن به فرزندان تأكيد فراوان داشتند. حتي شرط آزادي برخي از اسيران بدر را ( كه هنر خواندن و نوشتن داشتند) تعليم ده تن ازمسلمانان ساختند6.
همانگونه كه گفته شد، پيامبر گرامي(ص) دهها كتاب ( نويسنده) داشتند كه از ميان آنان افرادي ( به فرمان خود وي) ويژه نگارش آيات وحي الهي شدند، از آن ميان :علي بن ابيطالب(ع) ، زيد بن ثابت ، عبدالله بن مسعود، ابي بن كعب ، عثمان بن عفان ، مصعب بن عمير ، طلحة ، زبير، ابوبكر و عمر و ... جز ايشان7. پيامبر (ص) در امر نگارش قرآن بر دست كاتبان دقت فراواني ميفرمودند. زيد بن ثابت ميگويد: پس از نوشتن آيات وحي، پيامبر (ص) از ما ميخواست آيات نوشته شده را بخوانيم. اگر كم و بيش مشاهده ميفرمود ، اصلاح ميكرد« كنت اكتب الوحي عند رسول الله (ص) و هو يملي علي ، فاذا فرغت قال (ص) إقرأه ، فإن كان فيه سقط أقامه»8.
همچنين از ابوسعيد خدري روايت است كه: رسول خدا (ص) ميفرمود: « از من سخني به جز قرآن ننويسيد. اگر كسي جز قرآن، سخني از من نوشته است، آن را محو كند»9. اين فرمان رسول خدا براي جلوگيري از اختلاط قرآن با كلام شريف آن حضرت بود. شايد اين فرمان خطاب به كاتبان وحي بوده است كه در هنگام نوشتن وحي كلامي غير از آيات وحي را ننويسند وگرنه در نوشتن احاديث آن حضرت و حفظ آنها روايات فراواني داريم.
اما سخن در اين است كه با توجه به كمبود امكانات نوشتافزاري در آن زمان ، پيامبر و مسلمانان براي نگارش قرآن از چه نوشتافزارهايي استفاده ميكردند.
براي آگاهي از گونه نوشتافزار قرآن در عصر نزول، نگاهي به كتابهاي تاريخي ، روايي و علوم قرآني مياندازيم و از اصحاب رسول خدا (ص) به ويژه كاتبان وحي با انواع گوناگون نوشتافزار آن زمان كه در نگارش قرآن از آن بهره ور بودهاند، آشنا ميشويم.
اصحاب رسول خدا از نوع نوشتافزار سخن گفتهاند كه براي آشنايي و آگاهي بيشتر نخست به بررسي معناي هر يك ميپردازيم و به دنبال آن مستندات تاريخي و روايي هر عنوان را ميآوريم و آنها عبارتاند از:
خليل بن احمد فراهيدي ( م 175ق) از امامان اهل لغت چنين آورده است : العسب ، من النخل: جريدة مستقيمة دقيقة يكشط خوصها10. شاخه راست و محكم درخت خرما كه برگهاي آن تراشيده شده است.
مرحوم علامه علي اكبر دهخدا نيز آورده است: عسب جمع عسيب است، شاخههاي خرما بن كه راست و بي برگ باشد11.
بنابراين عُسُب عبارت است از شاخه پهن درختت خرما، يا به تعبير ديگر قسمت پهن برگ درخت خرما كه بر دور آن برگچههاي ريزي ميرويد. عربها با جدا كردن آن برگچهها از شاخه پهن در بسياري كارها از آن بهره ميجستند، از آن ميان: نوشتن پيماننامهها.
پيامبر(ص) و اصحاب كه دسترسيشان به كاغذ بسيار اندك بود، از شاخههاي درخت خرما براي نگارش استفاده ميكردند. روايات متعددي اين مطلب را ثابت ميكند، از جمله:
زيد بن ثابت ميگويد: فجعلت اتتلع القرآن من العُسُب12. من قران را از شاخه بنهاي خرما ( كه پهن و بيبرگ بود) ، دنبال و جستوجو ميكردم.
فراهيدي آورده است: الجريدة : سعفة رطبة جرد عنها خوصها كما يقشأ ( يقشر) الورق عن القَضيب13. شاخه تازه درخت خرما كه برگهاي آن چيده شده باشد همانگونه كه برگها از تركهها كنده ميشود.
عنوان جرايد النخل در حقيقت به همان معناي عُسُب است. پس ميتوان ادعا كرد كه اين مورد با مورد اول يكي است ، لكن چون در روايات عنواني مستقل آمده است، ما نيز آن را مستقل آورديم.
عياشي در تفسير خود چنين روايت كرده است، علي (ع) فرمود: رسول خدا وصيت فرمود: هنگامي كه آن حضرت را در آرامگاهش جاي دادم از خانهام خارج نشوم تا كتاب خدا را فراهم آورم. همانا كتاب خدا در شاخه بنهاي خرما و ( استخوان) شانههاي شتران بود14.
فراهيدي ميگويد: اللخاف : واحدتها لخفة ، وهي حجارة بيض دقاق 15. لخاف مفردش لخفة است و آن عبارت است از سنگ سفيد نازك.
بخاري از زيد بن ثابت نقل ميكند: فتتبعت القرآن اجمعه من العسب و اللخاف و صدور الرجال 16.همه قرآن را از ميان شاخه بنهاي خرما و صفحههاي سنگ سفيد و نازك و ... جز آن جستوجو كردم و فراهم آوردم. ابن اثير در نهاية نيز روايتي مشابه آورده است17.
ابن منظور در لسان العرب آورده است: والرقعة ، ما رقع به وجمعها رقع و رقاع والرقعة واحدة الرقاع التي تكتب18. رقعة مفرد است و جمع آن رقاع است. عبارت ازچيزي است كه بر آن نوشته ميشود.
روايت است از زيد بن ثابت كه گفته است : كنا عند رسول الله نؤلق القرآن من الرقاع19. خدمت پيامبر (ص) بوديم و قرآن را از قطعههاي كاغذ ( يا پوست ) گرد آورديم.
از جمله ابزارهايي كه در دسترس افراد بود و در هنگام اضطرار و فوت وقت ، برآن مينوشتند چوبهايي بود كه به صورت جهاز ( پالان) بر روي كوهان شتر جاي ميدادند.
دهخدا نيز اقتاب را چنين معنا كرده است: پالان شتر است. پالان خرد به اندازه كوهان شتر، اكاف هم گويند20. در روايت زيد بن ثابت آمده است كه قرآن را از جهاز شتران جمعآوري كرديم21.
از نوشتافزارهاي رايج در قديم در ميان اقوام مختلف ، تكههاي پوست بوده است. اينك در موزههاي مختلف دنيا نوشتهاي تاريخي بر روي پوست حيوانات فراوان يافت ميشود. در عصر نزول قرآن از جمله وسايلي كه براي نگارش به كار ميرفت پوستاي دباغي شده سرخ يا قهوهاي رنگ بود. پيامبر(ص) و كاتبان وحي در امر نگارش به كار ميرفت پوستهاي دباغي شده سرخ يا قهوهاي رنگ بود. پيامبر(ص) و كاتبان وحي در امر نگارش قرآن از اين وسيله فراوان بهره برده اند.
اديم را در لغت چنين معنا كردهاند:
فراهيدي ميگويد: و اديم كل شيء ظاهر جلده ، وادمة الارض وجهها و قيل سمي آدم(ع) لانه خلق من ادمة الارض و قيل : بل من ادمة جعلت فيه22.
ظاهر پوست هرچيزي را اديم گويند. و رويه زمين را نيز ادمة گويند. گفته شده است آدم(ع) به اين نام ناميده شد، زيرا از رويه زمين ( خاك رويه زمين) بود.
درروايت زيد بن ثابت است: فتتبعت القرآن اجمعه من العسب و ... و قطع الاديم23. و قرآن را از قطعههاي چرم دباغي شده (سرخ رنگ) گرد آوردم.
ازجمله وسايلي كه گاه براي نوشتن به كار ميرفت، پارچهاي ابريشمي ( حرير) بود كه از نازكي و لطافت خاصي برخوردار بود. استفاده از اين وسيله ، هنگامي بود كه به وسايل ديگر دسترسي نبود.
لسان العرب در معناي حرير ميگويد: ثياب من ابريشم . والحريرة واحدة الحرير من الثياب24. جامهاي از ابريشم را حرير گويند. مفرد آن حريره است. در فارسي نيز جامه ابريشمين را حرير گويند25.
در روايت از امام صادق (ع) است كه فرمود: رسول خدا(ص) به علي(ع) فرمود:اي علي، همانا قرآن ، پشت بستر من در ميان صحيفهها و حرير و كاغذهاست. آن را بگيريد و گردآوري كنيد. ضايع نكنيد ( از بين مبريد) چنانكه يهودان تورات را ضايع كردند. علي (ع) از اين مأموريت شگفته شد. پس تمامي قرآن را در ميان جامهاي زرد جمع كرد و بر آن مهر نهاد26.
صحف را در لغت جمع صحيفه دانند. به معناي ورق و برگ ازهرچيز كه بر آن نويسند. راغب در مفردات گويد: الصحيفة ، المبسوط من الشيء و الصحيفة، التي يكتب فيها و جمعها صحائف و صحف و المصحف ما جعل جامعاً للصحف الكمتوبة و جمعه مصاحف27. هر چيز پهن را صحيفه گويند. صحيفه چيزي است كه برآن نويسنده وجمعش صحايف و صحف است. و مصحف جامع برگهاي نوشته شده را گويند وجمع آن مصاحف است.
در روايت امام صادق (ع) از رسول خدا(ص) آمده است: قرآن در صحف ( برگهاي نوشته شده ) بود كه علي (ع) مأموريت يافت آنها را گردآوري كند28.
لسان العرب ميگويد: الضلع و الضلع ، لغتان : محنية الجنب ، و الجمع اضلع و اضالع و اضلاع و ضلوع. و ضلوع كل انسان اربع و عشرون ضلعاً29. ضلع: كماني پهلو را گويند (دنده) و جمع آن اضلع و اضالع و اضلاع وضلوع است. هر انساني بيستوچهار دنده و جمع آن اضلاع و ضلوع30.
در روايت زيد بن ثابت آمده است كه قرآن را از ميان چنين و چنان و ... و استخوانهاي دنده، گردآوري كردم31.
يكي از ابزارهاي رايج در نگارش ، ميان اقوام و ملتهاي گوناگون در عصر نزول، كاغذ بود. در آن زمان كاغذ در هندوستان ساخته ميشد و حجاز هم مركز تجارت بود و با اين كالاي تجاري كه به شام ، يمن و روم ميرفت، آشنا بودند و از آن استفاده ميكردند. بنابراين از همان آغاز نزول وحي دسترسي به اين وسيله فراهم بود ، اگرچه به لحاظ وارداتي بودن آن و شايد بالا بودن قيمت، چندان فراوان نبوده كه هرگاه بخواهند و هر اندازه بخواهند، فراهم آورند.
قضم يا قضيم ، پوست سفيد رنگ با ارزشي بوده است كه گاه جزء وسايل زينتي زنان هم جاي ميگرفته است. از اين پوست در نگارش و پيماننامهها و نامهنگاريهاي مهم نيز استفاده ميكردند. كاتبان وحي از اين وسيله در امر نگارش آيات قرآن استفاده ميبردند. قضم را در لغت چنين معنا كردهاند.
فراهيدي گويد:القضيم: الصحف البيض32. برگهاي سپيد.
دهخدا نيز به معناي: چرم سپيد كه برآن نويسنده ، آورده است33.
در روايت از زهري نقل است كه: قبض رسول الله و القرآن في العسب و القضم 34.
پيامبر خدا(ص) از دنيا رفت و در اين هنگام قرآن در شاخه بنهاي خرما و پوستهاي سپيد رنگ جاي داشت.
از ابزارهاي نگارش درگذشته ، استخوان شانههاي گوسفندان و اشتران و گاوان بوده است. اين دو استخوان به لحاظ پهني و استحكام وسيله مناسبي براي نگارش بود، آن هم در شرايطي كه كاغذ و يا پوست آماده نبود.
فراهيدي در معناي كتف آورده است:عظم عريض خلف المنكب. تؤنث و تجمع ( علي) اكتاف35. استخوان پهن پشت شانه است كه تثنيه است و جمع آن اكتاف ميآيد.
در روايت عياشي از علي(ع) است كه فرمود: همانا رسول خدا(ص) مرا وصيت فرمود: هنگامي كه آن حضرت را در قبرش گذاشتم ، از خانهام خارج نشوم ، تا كتاب خدا را گرد آورم. همانا كتاب خدا ( قرآن) در شاخه بنهاي خرما و استخوان شانهها اشتران بود36.
در روايت بخاري آمده است : هنگامي كه آيه لايستوي القاعدون من المؤمنين نازل شد ، پيامبر ( ص) فرمودند: زيد ( بن ثابت) را بخوانيد و بگوييد: لوح و دوات و شانهاي بياورد . سپس ( به زيد بن ثابت) فرمود: بنويس:لايستوي القاعدون الي آخرها37.
ابن منظور در لسان لعرب گويد: كرانيف :اصل شاخهاي است كه بر تنه درخت خرما باقي ميماند. آن چه از شاخه درخت خرما قطع ميشود، بدان كرب گويند. مفرد آن كرنافه است. برخي گفتهاند: كرانيف اصل شاخه خرما كه درشت و پهن است و هرگاه خشك شود، مانند استخوان شانه شتر شود. در حديث زهري آمده است: قرآن در بن شاخههاي خرما جاي داشت38.
تفسير طبري روايتي از زهري نقل كرده است: قبض النبي(ص) ولم يكن القرآن جمع و انما في الكرانيف و العسب39. پيامبراز دنيا رفت و قرآن گردآوري نشده بود. همانا قرآن در بيخ شاخه نخل و شاخه بنها جاي داشت.
دهخدا نيز كرانيف را چنين معنا كرده است: بيخ شاخ خرما كه پس از بريدن بر تنه ماند40.
راغب در مفردات گويد: اللوح واحد الواح ، السفينة و ما يكتب فيه من الخشب و غيره41.
لوح مفرد الواح است كه به معناي كشتي است. آنچه بدان نويسند ، از چوب يا غير آن.
در روايت بخاري از براء آمد كه پيامبر (ص) امر فرمود زيد را بگويند بيايد ولوح و دوات و كتف همراه بياورد42.
راغب در مفردات آورده است: اصل القلم القص من الشيئ ... وخص ذالك بما يكتب به43. قلم در اساس به معناي كندن از چيزي است. اين اسم ( قلم) به آن چه به آن نويسند، اختصاص يافته است. دهخدا چنين آورده است: چيدن وتراشيدن و قطع كردن چيزي را گويند44.
به ظرفي كه در آن جوهر يا مركب ريزند دوات گويند45. در لسان العرب چنين آمده است: والدواة :ما يكتب منه ، معروفة 46. آن چه از آن نويسند.
در روايات متعددي به آن اشاره شده است از جمله در روايت براء ، به نقل از بخاري47. در روايت ائتوني بكتف و دواة اكتب لكم كتاباً48. در همه اين موارد مقصود همان ظرف مخصوص مركب ( مركبدان) است كه با خامه ( قلم) و آن مركب،نويسند.
يادآوري اين نكته لازم است كه استفاده از ابزارهاي نگارش برحسب امكان دسترسي بوده است. يعني تا كاغذ و پوست در دسترس بود، از استخوان شانه ودنده وشاخه بنهاي خرما يا چوبهاي جهاز شتران براي نگارش استفاده نميكردند. آري در مواقعي كه آيات الهي نازل ميشد و پيامبر (ص) به تلاوت آنها ميپرداخت ، هركس ( از كاتبان وحي ) هر نوشتافزاري را در دسترس داشت به نگارش آيات ميپرداخت.
قرآن مجيد درآيات متعددي از برخي نوشتافزارها سخن گفته است كه مؤيدي بر مطالب گذشته است:
ابن منظور در لسان العرب دهان را جمع دهن ميداند و يكي از معاني آن را پوست سرخ رنگ آورده است49.
خداوند د رقرآن مجيد فرموده است: فاذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان ( الرحمن /55/37). « گاهي كه آسمان شكافته شود، چون پوست سرخ رنگ ، گلگون گردد.»
در سه جاي قرآن در وصف پوشش اهل بهشت گفته شده: و لباسهم فيها حريراً ( فاطر/35/ ؛ حج/22/23؛ دهر/76/12) . اينجا هم سخني از نوشتن نيست ، لكن اثتبات مي:ند كه مردم عصر نزول با اين نوع از پارچه آشنايي داشتهاند.
مفردات چنين آورده است: و الرّق ما يكتب فيه شبه الكاغذ50. چيزي كه بر آن نويسند و شبيه كاغذ است.
ابن منظور گويد: الرق بالفتح ، ما يكتب فيه و هو جلد رقيق51. رقّ : آن چه در آن نويسند و آن پوست نازك است.
خداوند در سوره طور ميفرمايد: والطور. و كتاب مسطور. في رق منشور ( طور/52/3-1) « سوگند به طور و كتاب نوشته شده در پوستي گسترده.»
راغب در مفردات گويد: والسّجلّ قيل حجر كان يكتب فيه، ثم سمي كل مايكتب فيه ثم سمي كل ما يكتب فيه سجلاً52.
خداوند در قرآن چنين آورده است: يوم نطوي السماء كطي السجل للكتب( انبياء/21/104).« روزي كه پيچيم آسمان را همانند پچيدن نوشتارها ، مر آن چه را نوشته است» يعني نگهداري نوشتارها53.
صحف جمع صحيفه است و در قرآن هشت بار آمده است: و اذا الصحف نشرت ( تكوير/81/10). « هنگامي كه نوشتارها (نامههاي كارها ) پراكنده شوند.» ( طه /20/133؛ نجم /53/36؛ مدثر/74/52؛ عبس /80/13؛ اعلي /87/19،18؛ بينة /98/2).
از اين نوشتافزار در قرآن دوبار ياد شده است: ولو نزلنا عليك كتاباً في قرطاس فلمسوه بايديهم لقال الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين(انعام/7/7). « اگر فروميفرستاديم بر تو كتابي را در كاغذ ( نوشتهاي در كاغذ) كه آن را با دستهاي خويش لمس ميكردند، بيگمان كه ناباور شدند، ميگفتند : اين ( كتاب) جز جادويي آشكار ، چيزي نيست.» و نيز در آيه 91 به صورت جمع ( قراطيس) آمده است.
اين ابزار كه وسيله نگارش در قرآن آمده است: ن . والقلم و ما يسطرون ( قلم/96/4). « آن خدايي كه بياموخت به وسيله قلم.» و نيز در سوره آلعمران ، آيه 44 به صورت جمع ( اقلام9 آمده است.
در لسان العرب آمده است: والمداد ، الذي يكتب به 54: آن چه كه بدان نويسند.
خداوند در قرآن ميفرمايد: قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربي لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربي ... ( كهف /18/109). « (اي پيامبر) بگو اگر دريا مدادي ( مركبي ) ميشد براي نگارش سخنان پروردگار، هر آينه پايان مييافت دريا (خشك ميشد) پيش از آن كه پايان يابد سخنان پروردگارم.»
اين واژه در قرآن مجيد فراوان به كار رفته است چه به صورت مفرد ، چه به صورت جمع . گاه اشاره به كتابهاي پيامبران
پيشين (ص) دارد. گاه اشاره به قرآن مجيد. گاهي نامه اعمال بندگان در قيامت را گويد. گاه هر نوشتهاي را به صورت عام
گويد.
آن چه از آيات به دست ميآيد ، تأييدي است بر اين كه اين گونه وسايل آشناي مردم و بهره برده مردم عصر نزول قرآن بوده
است و ايشان از اين وسايل در امر نگارش بهره بردهاند.
در پايان يادآوري اين نكته را لازم ميدانم كه : پيامبر بزرگوار اسلام (ص) به غير از كاتبان وحي ( كه تعدادشان ذكر شد) ، جمع ديگري كاتب داشتهاند كه نامهها و عهدنامهها و اماننامهها را مينوشتهاند و تاريخ نام آنها و تعداد نامههاي پيامبر (ص) را ثبت كرده است. در پارهاي موارد، نوع وسيلهاي كه بر روي آن نامهها يا اماننامهها و پيماننامهها و پيماننامههاي صادره از پيامبر (ص) نوشته شده است، آوردهاند.
تاريخ قرآن ، دكتر محمود راميار، ص277.
حافظ بن عساكر ( م571ق) در تاريخ دمشق 23 نفر را ياد ميكند. ابوشامة در تلخيص اين تاريخ ، نام 25 نفر را ميآورد. ابن عبدالله نيز همين رقم را مينويسد. شبراملسي ( م1087ق) چهل نفر را ياد ميكند و حافظ عراقي ( م806ق) پيش از او نام 42 نفر را به نظم آورده بود. برهان حلبي در حواشي شفا 43 نفر آورده است . ابوعبدالله زنجاني در تاريخ قرآن همين رقم را نقل كرده است. در ميان خاورشناسان ، رژي بلاشر كاتبان وحي را 40 تن ياد كرده است. ( مراجعه شود به تاريخ قرآن ، دكتر محمود راميار، ص262).
ابتدا قاريان در مسجد النبي ( تا حدود سال چهارم هجري) با اصحاف صقه كه آنها نيز از قاريان بودند ، اجتماع ميكردند و به قرائت قرآن ميپرداختند. سپس خانه مخرمه پايگاه قاريان شد. اين براي آن بود كه ابن ام مكتوم از قاريان بزرگ و دومين مبلغ اعزامي پيامبر به مدينه مدتي در آن سكونت داشت. رجوع شود به تاريخ القرآن ، ابوعبدالله زنجاني (م1360ق) ص 13، تاريخ قرآن ، دكتر محمود راميار، ص24 . نسب قريش ، مصعب زبيري ( م 236ق،چاپ قاهره، 1953).
تاريخ القرآن، ابوعبدالله زنجاني ، ص 18 ؛ تاريخ قرآن ، دكتر راميار، ص 255؛ الاتقان في علوم القرآن ، 1/154.
همان.
روض الانف ،سهيلي ، 5/245؛ تاريخ قرآن ، دكتر راميار، ص 264.
تاريخ قرآن ، دكتر راميار، ص262؛ تاريخ القرآن ، ابوعبدالله زنجاني ، ص20 ؛ در آستانه قرآن ، رژي بلاشر ، ترجمه دكتر راميار، ص 12 و27. الاتقان في علم القرآن ، للسيوطي ، 1/126 و 154.
رسم المصحف ،غانم قدوري الحمد ، ص98، چاپ اول ، عراق 1402ق. به نقل از الصولي، ص 165.
مرجع پيشين ، ص96، به نقل از تقييد العلم ، خطيب بغدادي ، ص29؛ ابوداود ص 4؛ فتح الباري في شرح البخاري، 10/386؛ الاتقان في علوم القرآن ، 1/126.
العين ، خليل بن احمد فراهيدي ( م175ق) ، تحقيق دكتر مهدي مخزومي ، دكتر ابراهيم سامرايي، تصحيح استاد اسعد طيب ، چاپ انتشارات اسوه ، سازمان اوقاف و امور خيريه ، ايران ، 2/1195 و نيز بنگريد به : لسان العرب ، 1/599 و النهاية لابن اثير، 3/243.
لغت نامه دهخدا ماده « عسب » .
النهاية ، لابن اثير، 3/243.
العين ،1/276 و نيز بنگريد به: لسان العرب ، 3/118.
تاريخ القرآن ، ابوعبدالله زنجاني ، ص 22.
العين ، 3/1629 و نيز بنگريد به: النهاية ، لابن اثير، 4/244؛ لسان العرب ، 9/315؛ لغت نامه دهخدا ، 40/157 ماده لخاف.
صحيح بخاري، 6/98، رسم المصحف ، ص 102.
النهاية ، لابن اثير، 4/244.
لسان العرب، 8/131 و نيز: لغت نامه دهخدا ، 27/ 579 ماده رقعة.
الاتقان،1/126.
لغتنامه دهخدا ، 36/160 ، ماده « اقتاب» و نيز بنگريد به : دائرة المعارف القرن العشرين ، 7/628؛ لسان العرب، 1/660.
الاتقان ، 1/1683
العين ،1/72 و نيز بنگريد به : لسان العرب، 12/9؛ دائرة المعارف القرن العشرين، 7/628؛ لسان العرب ، 1/660.
الاتقان ، 1/168.
لسان العرب ، 4/184.
فرهنگ فارسي معين ، دكتر محمد معين، 1/1352
تاريخ القرآن ، ابوعبدالله زنجاني، ص 22.
المفردات، للراغب ، ص 275 و نيز بنگريد به : العين ، 2/971؛ لسان العرب، 9/186.
تاريخ القرآن ، ابوعبدالله زنجاني، ص 22.
لسان العرب، 8/255.
فرهنگ فارسي معين، دكتر محمد معين ، 2/2190.
الاتقان ، 1/168.
العين ، 3/1490 و نيز بنگريد به: النهاية لابن اثير ، 4/77؛ لسان العرب ، 12/488.
لغتنامه دهخدا، 36/339، مده « قضيم» .
النهاية ، لابن اثير ،3/243.
العين ، 3/1554 و نيز : النهاية ، لابن اثير ، 4/150.
تاريخ القرآن ،ابوعبدالله زنجاني، ص 22.
تاريخ القرآن ، ابوعبدالله زنجاني، ص 20؛ رسم المصحف ، غانم قدوري الحمد ،چاپ بغداد ، ص 97؛ صحيح بخاري ، 6/110، چاپ دارالفكر ، لبنان ، 1401ق.
لسان العرب ، 9/297.
تفيسر الطبري، 1/63، طبع قاهرة ،دارالمعارق ( به نقل از رسم المصحف ، ص99).
لغتنامه دهخدا .37/477، ماده « كرناف».
المفردات ، للراغب ص 456 ونيز بنگريد به: لسان العرب ، 2/584؛ لغتنامه دهخدا ، 40 ، ماده « لوح».
تاريخ القرآن ، ابوعبدالله زنجاني ، ص 20.
المفردات ، للراغب ، ص412 و نيز : لسان العرب ، 12/490.
المفردات ، للراغب، ص444، ماده « قلم».
فرهنگ فارسي معين ، دكتر محمد معين ، 2/1567.
لسان العرب ، 14/279.
لسان العرب ، 13/162.
تفسير الميزان، 19/107.
لسان العرب، 13/162.
المفردات ، للراغب ،ص 200.
لسان العرب ، 10/123.
المفردات ، للراغب ، ص 224.
تفسير الميزان ، 14/328.
لسان العرب، 3/398.